محل تبلیغات شما

همیشه میخواستم دستم به انها برسد ، پریدم اما نشد ، چهارپایه و حتی آن صندلی کهنه ی کنار کمد هم ، من را به آنها نمی‌رساند
خیلی زیبا بودند . شبها آن قدر دور خودشان می‌چرخیدند تا من خوابم ببرد .
از سوز سرد سرما ، چشمانم روی هم نماند . از تخت جدا شدم و محو تماشایش شدم باورنکردنی بود . سفید و شکننده ، انگشتم را جلو بردم . باورم نمیشد ، من لمسش کردم ، بدون اینکه بپرم ، بدون اینکه از آن صندلی پایه شکسته زمین بخورم ، بدون آنکه رویای پرواز داشته باشم . من .لمسش کردم .
برف واقعا زیباست .
اما من باز هم آن دانه برفهای آویزان شده از سقف اتاقم را میخواستم . 
فردای آن روز تمام کرسی و صندلی های خانه را جمع کردم و از ان بالا رفتم . بالا رفتم .هرچه تقلا می کردم به انها نمیرسیدم ، فقط کافی بود بپرم . کافی بود فقط یکبار بپرم تا به انها برسم . 
پریدم 


چقدر سرده ، چقدر گرمه 
با اینکه از آن ارتفاع افتادم ولی چیزی حس نمیکنم
دستم را بالا آوردم 
لمسش کردم 
نه سرده 
و نه شکننده 
با این حال خوشحالم چون دانه برفی کاغذی پدرم را بالاخره رنگ کردم .
برف سرخ خیلی خیلی زیباست .

B

شکستنی است ، مراقب باشید ...!

آن دانه برف کاغذی ...

، ,خیلی ,اینکه ,صندلی ,بپرم ,برف ,به انها ,، بدون ,بدون اینکه ,از آن ,، من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حجاب مظهر زیبایی